• وبلاگ : بي تو . . .
  • يادداشت : شكوه شما
  • نظرات : 14 خصوصي ، 32 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     
    + محبوبه 
    سلام خونه جديدت مبارك ببخشيد دست خالي سرك كشيديم

    سلام دوست عزيز. خوشحالم كه تحملم رو داشتين و اومدين. نظرتون محترمه. خب هر کسي به يه چيزي افتخار مي کنه ديگه...

    پاينده باشيد و سبز.

    چقدر دير به دير به روز ميشين. غزل خطاب به خودم رو چند بار ديگه خوندم. خيلي خيلي خوبه. تبريك.

    در انتظار غزل جديد اونهم در اسرع وقت! لطفا

    سلام . خواهش باعث افتخار كه شما و شعر هاي زيباتونو توي پيوند هاي بلاگ بنده حقير مي بينم.

    چرا پيش خودمون بمونه؟ مي شه بيشتر توضيح بديد؟

    ممنون

    + نزديكتر از هميشه 
    دلم برات تنگ شده بود اين نامه رو برات نوشت .......................................................................سلام بهونه ي قشنگ من براي زندگي
    پاسخ

    شماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    + بهانه 

    سلام استاد

    بنويس استاد ما منتظريم

    دلمان غزلهاي ناب شما را ميخواهد

    با سلام :در بيت دوم مروه يه كم نامفهومه و در كل ضعيفه

    بيت سوم اشاره ي ماه و پلنگ جالبه

    بيت4بيت الغزله به نظر من

    بيت5 خوبه

    بيت 6 تناسب رعايت شده و مثل شعرهاي ديگه تون خوب تمام شده فقط يه مشكلي كه كل غزلهاتون داره اينكه كوتاه هستند

    در ضمن اين غزل نسبت نسبت به غزل قبلي ضعيف تره راستي منم بروزم سر بزن

    سلام !
    واقعا زيبا بود ! تک تک مصرع هاش به دل مينشست !
    اما من عاشق اين بيتش شدم :
    در بطن قطب ناک ترين سرزمين دلم
    در انتظار موسمي از استواي توست

    خيلي زيبا بود ! معرکه بود !


    مقايسه زيبايي بود !


    شايد به اين دليل به من اين قسمتش بيشتر چسبيد چون
    خودم تو استوا زندگي ميکنم !
    اعتماد به نفس رو ميبينيد


    بازم مرسي

    سلام....

    پشت گوشي كه برام خونديد انگار تعداد ابيات از اين بيشتر بود ،

    غزل خوبي شده....

    بابت اون روز هم ببخشين ما رو

    دوست داشتم ببينمتون اما فاصله هميشه بغرنج است ،

    فاصله بين ما چرا افتاد؟

    خانه ي تو كجا امانيه

    خانه ي من كجا امين آباد...

    سلامي دوباره. اولا كه مي تونين شفاف هم بگين... دوما من با خيليها اختلاف فكري داشتم از نوع شديد... ولي خيلي هم خوب تونستيم كه تحمل كنيم همديگه رو... و حتي دوستاي خيلي خوبي بوديم با هم... مي دونيد اتفاقا فكر مي كنم آدم نبايد هميشه دوستاش رو از همفكراش انتخاب كنه... من كه لااقل تجربه اش رو داشتم .

    سلام

    زيبا بود مثل هميشه

    سلام دوست عزيز! جناب وكيل دادگستري. لااقل حرمت صنفتون رو نگه دارين...

    اولا كه كسي مجبورتون نكرده بود بياين وبلاگم رو ببينين كه حالتون بهم بخوره... دوما چه چيز وبلاگ حالتون رو بهم زده،‏ اگه نقد منصفانه دارين بگين تا اصلاح كنم خب... همين جوري هم از موكلينتون دفاع مي كنين غير منطقي و خوب؟؟؟

    از شما بعيده!!!

    در ضمن شعرتون هم قشنگه...

    اين قدر شعراتون زيباست و به دل ميشينه كه جاي هيچ حرفي باقي نمي گذاره ...

    اي ماه _ماه کاملم _انسان به جاي خود

    حتي پلــنگ ماده هم مبتلاي توست

    معکوس شکل پنج که يک قلب مي شود

    با چند تير پرچم جغر افــياي توست

    فوق العاده بود....

    فقط متوجه منظورتون نشدم ؟ وبلاگ به هم ريخته به نظر اومد يا الهه ؟!

    اگه اولي باشه ميشه يه فكري به حالش كرد...

    آه اي وکيل پايه يک دادگستري

    در تار و پود تو که سرشتست دلبري

    وقتي که لب به سخن باز مي کني

    حتي به مصرعي دل عشاق مي بري

    سلام وکيل، جگرمو حال آوردي، اجرت با حضرت عشق

    يه خواهش کوچيک ازت دارم؛ جون ما اين چند بيت رو کامل کن:

    بعد از شما غزل بنويسم براي که؟

    يا واژه واژه عشق بريزم به پاي که؟

    بلخ و هرات را و .... الي اخر جهان

    اسکندرانه فتح کنم در هواي که؟

    در زمحريربهمن هشتادوهفت.هشت

    دلخوش کنم به لحظه اي از استواي که؟..........

    و در آخر يه گلايه كوچيك:

    بعد رفتنت عطر غزل از کوچه باغهاي بلاگفا رفت؛ ولي اگه روي ماه هم وبلاگ بزني ما هستيم حاجي!

    پايان بنديش رو دوست داشتم.
     <      1   2   3      >