سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی تو . . .

صفحه خانگی پارسی یار درباره

شکوه شما

با آنکه  چشم  منتظرم زیر پای  توست

تصویر های شعر من از چشم های توست

 

مروه چگونه حرمتی اینگونه می گرفت

 

این عزت و جلال یقین از صفای توست    

 

ای ماه _ماه کاملم _انسان به جای خود

 

حتی پلــنگ ماده  هم  مبتلای توست  

 

معکوس شکل پنج که یک قلب می شود

 

با چند تیر  پرچم جغر افــیای توست  

 

در بطن قطب ناک ترین سر زمین_دلم

 

در انتظار  موسمی از استوای توست  

 

 

هر بار از شکوه شما می نویسم و

 

هر بار انتهای غزل ابتدای توست

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


خطاب به خودم !!


در تار و پود تو نسرشتند دلبری

آی ای وکیل پایه یک دادگستری

تو از کلوخ ماه تراشیدی و دریغ

تا ماه شد پرید در آغوش دیگری

 

ششدانگ قعر چاه چو یوسف بنام توست

حتی اگر نداشته باشی برادری

از معجزه نبود که تو زنده مانده ای

دست خلیل قصه نبوده است خنجری


تنها به جرم اینکه کمی شاعری و بس

بر دار می کشند ترا در کلانتری


از مرد بودنت که بجایی نمی رسی

حالا بپوش با کت و شلوار روسری


حالا قبول کن که زمان با تو خوب نیست

آری وکیل پایه یک دادگستری


غزه

غزه تو خون دادی   
 شاعری شعر  نوشت

وسکه گرفت

لطفا به هیچ عنوان صلح نکن

ای خاک حاصل خیز  شاعران

لطفا بگذار خون کودکانت را بیشتر بریزند

که  از خونشان اینجا  هند را دروکرده اند

تاجیکستان را به جایزه برده اند

از تو سکه میروید ای عزیز

شاعران تو را به تور چین خواهند برد

و مرا به تور اوین

نه اسراییل پیروز این میدان است نه تو

جنگ را  شاعرانت برده است


برای که؟

بعد از شما غزل بنویسم برای که؟

یا واژه واژه عشق بریزم به پای که؟

بلخ و هرات را و ....  الی اخر جهان

اسکندرانه  فتح کنم  در هوای که؟

در زمحریربهمن هشتادوهفت.هشت

دلخوش کنم به لحظه ای از استوای که؟..........

..............؟