-
با آنکه چشم منتظرم زیر پای توست
تصویر های شعر من از چشم های توست
مروه چگونه حرمتی اینگونه می گرفت
این عزت و جلال یقین از صفای توست
ای ماه _ماه کاملم _انسان به جای خود
حتی پلــنگ ماده هم مبتلای توست
معکوس شکل پنج که یک قلب می شود
با چند تیر پرچم جغر افــیای توست
در بطن قطب ناک ترین سر زمین_دلم
در انتظار موسمی از استوای توست
هر بار از شکوه شما می نویسم و
هر بار انتهای غزل ابتدای توست
تا ماه شد پرید در آغوش دیگری
ششدانگ قعر چاه چو یوسف بنام توست
حتی اگر نداشته باشی برادری
از معجزه نبود که تو زنده مانده ای
دست خلیل قصه نبوده است خنجری
تنها به جرم اینکه کمی شاعری و بس
بر دار می کشند ترا در کلانتری
از مرد بودنت که بجایی نمی رسی
حالا بپوش با کت و شلوار روسری
حالا قبول کن که زمان با تو خوب نیست
آری وکیل پایه یک دادگستری
وسکه گرفت
لطفا به هیچ عنوان صلح نکن
ای خاک حاصل خیز شاعران
لطفا بگذار خون کودکانت را بیشتر بریزند
که از خونشان اینجا هند را دروکرده اند
تاجیکستان را به جایزه برده اند
از تو سکه میروید ای عزیز
شاعران تو را به تور چین خواهند برد
و مرا به تور اوین
نه اسراییل پیروز این میدان است نه تو
جنگ را شاعرانت برده است
یا واژه واژه عشق بریزم به پای که؟
بلخ و هرات را و .... الی اخر جهان
اسکندرانه فتح کنم در هوای که؟
در زمحریربهمن هشتادوهفت.هشت
دلخوش کنم به لحظه ای از استوای که؟..........
..............؟